داستان "باکره و کولی" پس از مرگ دی. اچ. لارنس پیدا شده و گفته می شود کار نویسنده- که گویا نوشته هایش را بارها بازنویسی می کرده- با آن هنوز تمام نشده بوده است. به زبان اصلی این داستان کمی بیش از سی هزار کلمه است بنابراین نمی توان گفت رمان است. شاید بشود گفت نوول است. لارنس در داستان باکره و کولی که در نوع خود شاهکار کوچکی به حساب می آید نیز تفکر بنیادین و اندیشه مجادله برانگیزش را تجسم می بخشد.عشق فیزیکی و تمایل و کشش بدن از هر نوع ارزشی بالاتر است.تقابل دختری که در حصار یک کشیش،یک پیرزن کور،و یک پیردختر قرار گرفته با کولی(Gipsy)که نمود تمام نمای بدن و غریزهء طبیعی انسان است.در این داستان لارنس با جزئیات و تیزبینی خاصی شخصیت کولی را