شراب خام، دل كور، داستان جاويد، درد سياوش، باده كهن، ثريا در اغما، زمستان 62 و... تعدادي از كتابهاي اسماعيل فصيح هستند كه عدهاي را موافق با فصيح ساختهاند و عدهاي را مخالف. ميتوان گفت اسماعيل فصيح نه موافقان پرشوري دارد نه مخالفان سرسختي. هر چند خود نيز از زيادنويسي و گوشهگيرياش پيداست كه همین را ميخواسته. نويسنده آنقدر در كتابهايش حضور پررنگي دارد كه هر كدام از كتابهايش را که ميخوانيم انگار تكههايي از يك پازل را كامل كردهايم . «رسول» در «دل كور» نشان دهنده كودكي خود فصيح است، هرچند فصيح خود، رسول راهمانند برادرش محمد ميداند. اين داستان خاطرات دوران كودكي او را ميسازد با آن محلههاي قديمي تهران و درخونگاه و خانهي پدرياش. «ثريا در اغما»انزجار اوست از فضاي روشنفكر زدهي ايرانيان مقيم غرب كه در سفرش به پاريس براي ديدن دخترش (كه ظاهرا نافرجام هم بوده است) آن را نقل كرده و شايد همين امر موجب شده است تا از جمعهاي ادبي داخل كشور هم تا به اين حد گريزان باشد. اما ( زمستان 62)؛ در اين رمان نيز جلال آريان و شخصيتهاي كم و بيش يكسان فصيح حضوردارند. اين شخصيتها بهنوعي مشخصهي رمانهاي فصيح شدهاند. اينجا هم ميشود رد پاي زندگي فصيح را ديد با اين توضيح كه جلال آريان كارمند بازنشسته شركت نفت است و فضا فضاي اهواز است در زمان جنگ. اما چيزهايي هستند كه زمستان 62 را متمايز مي كنند: عدهاي بر اين باورهستند كه «ثريا در اغما» و «زمستان 62» به دلايلي بهترين رمانهاي فصيح هستند يكي از اين دلايل پيوندي است كه اين دو اثر خصوصا «زمستان 62» بين ادبيات عامهپسند و ادبيات خاص امروز برقرار ميكند. فصيح در زمستان 62 جامعه اي را توصيف ميكند كه در آن فشارها و تنشهاي حاصل از جنگ بر مردم وارد ميشود، موازي با آن اتفاقاتي است كه در خانوادهاي ظاهرا مدرن ميافتد و فضاي مهمانيها و بحثهاي آن خانواده خارج از حيطهي جنگ و... اشخاصي را مانند ابوغالب وارد داستان ميكند كه حاضرند در آن اوضاع از شلوغي سوءاستفاده كنند و دست به هر كاري بزنند. درهمين بحبوحه فردي به نام منصور فرجام با دكتراي كامپيوتر به ايران آمده است تا براي دانشجويان مركز كامپيوتر و زبان برپا كند، و بالاخره جلال آريان كه بيطرف است و بدون هيچ قضاوتي به دنبال هيچ ميگردد. با وجود اين كه زاويه ديد در اين رمان به گونهاي انتخاب شده است كه انتظار ميرود توصيفات كاملي از فضا و موقعيت نداشته باشيم، نويسنده طوري چارچوب رمان را محكم كرده است كه در همين فضاي نسبتا پارادوكسيكال و نامتعارف تمام جزئيات بيان شود و شخصيتپردازي تا اندازه زيادي موفق است. به لحاظ تضاد حاصل شده بين مولفه هاي رمان از قبيل غرب و ايران، سنت و مدرنيته، علم و عرفان و مركز كامپيوتر و جنگ فضاي كلي داستان كاملا تاثير گذار براي خواننده عام و خاص است و در نهايت ما با يك روايت تراژيك روبرو ميشويم. داستان را جلال آريان روايت ميكند كه نقش چنداني در پيشبرد رمان ندارد و در واقع داستان با برخورد و گفتگوي او با منصور فرجام پيش ميرود. راوي اول شخص به هيچ عنوان در مركز توجه قرار ندارد و با يك راوي همه چيزدان و آگاه روبرو نيستيم و حتي مخاطب در قسمتهايي از رمان انتظار دارد او به تهران برگردد، اما اين روايت با همهي سادگياش و پرداختن به يك (ديگري) پررنگ به گونهاي است كه گاهی لذت كامل را به وجود ميآورد. با روايت تا حدي طنزگونه شاهد رخدادهايي چنان تلخ هستيم كه به هيچ عنوان نمي توان از كنار آنها راحت گذشت و چه بسا دغدغه همين امروز ماست. سطرهايي مثل: «البته مردم تهران هم در زندگي اين روزها، از فرط شادماني و خنده، رودهبر هم نميشوند. آنها هم مثل همه به نوعي منتظر چيزياند، توي صف منتظراتوبوساند يا منتظر نان لواشاند يا منتظر پاسپورتاند يا منتظر بچههايشان از جبههها يا منتظر اعلان كوپن مرغاند يا منتظر اعلان كوپن نفتاند، يا منتظر يك چيزي هستند... و خدا را شكر ميکنند. مردم تهران هميشه خدا را شكر ميكنند. بابا حالا خوبه، اگر برق دو ساعت برود، ميگويند: «بابا حالا خوبه كه دو ساعت ميره.» اگر چهار ساعت برود ميگويند: «بابا حالا خوبه كه چهار ساعت ميره.» اگر اصلاً برود ميگويند:«بابا حالا خوبه كه نفت هست. اگر نفت نباشد، ميگويند:«بابا حالا خوبه كه توي مخمون نزدند.» شكر ميكنند و روزگار را در ميهن اسلامي ميگذرانند.» به طور كلي در اين كتاب فصيح به جاي برخورد با يك محور اصلي با خرده جماعتها روبرو هستيم . چه در مركز كامپيوتر ، چه در جبهه و فضاي خاص حاكم بر آن، چه در خانواده دكتر و اطرافيانش، چه خانه دزدي ابوغالب و خانوادهاش . همهی اينها براي ما قابل لمساند و حتي اگر جنگ و آن روزها را نديده باشيم اين جماعت براي ما شناخته شدهاند. متاسفانه در اين كتاب فصيح براي آفرينش لحن تلاش خاصي نكرده است و منصور فرجام كه سالها در غرب تحصيل كرده است و ميبايست متمايز از بقيه باشد دقيقا همانطوري حرف ميزند كه جلال آريان حرف ميزند ، گويندهي ديالوگهايي كه بين جلال آريان و دكتر رد و بدل ميشود گاهي گم ميشود . حتي تكهكلامهاي تكراري در كتاب آنقدر زيادند كه گاهي خواننده را خسته ميكنند . ولي با همه ي آنها اين كتاب يكي از موفقترين كتابها در زمينهی جنگ است كه نه مغرضانه نوشته شده است و نه با هيچ موضع خاصي . تنها ميتوان آن را خواند و آن روزها را ديد و به خاطر سپرد.
مهدی اخوان ثالث در سال ۱۳۰۷ در توس نو مشهد چشم به جهان گشود. در
مشهد تا دوره متوسطه ادامه تحصیل داد. از نوجوانی به شاعری روی آورد و در
آغاز قالب شعر کهن را برگزید. در سال ۱۳۲۶ دوره هنرستان مشهد رشته آهنگری
را به پایان برد و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد. در آغاز دهه بیست
زندگیش به تهران آمد و پیشه آموزگاری را برگزید.
اخوان چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد.
در سال ۱۳۲۹ بادختر عمویش ایران (خدیجه) اخوان ثالث ازدواج کرد. در سال
۱۳۳۳ برای دومین بار به اتهام سیاسی زندانی شد. پس از آزادی از زندان در
۱۳۳۶ به کار در رادیو پرداخت و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد. در
سال ۱۳۵۳ از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو و تلویزیون ملی
ایران به کار پرداخت. در سال ۱۳۵۶ در دانشگاههای تهران، ملی و تربیت معلم
بهتدریس شعر سامانی و معاصر روی آورد. در سال ۱۳۶۹ به دعوت خانه فرهنگ
آلمان برای برگزاری شب شعری برای نخستین
بار به خارج رفت و سرانجام چند ماهی پس از بازگشت از سفر در چهارم شهریور
ماه همان سال از دنیا رفت طبق وصیت وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به
خاک سپرده شد.
زمستان عنوان مشهورترین شعر مهدی اخوان ثالث (م. امید) است. او این
شعر را خطاب به احمد شاملو سروده است. شعر دارای دو لایه است: در لایه اول،
راوی مشغول توصیف سرمای سوزان آخرین فصل سال است، اما در لایه زیرین راوی
یخبندان فضای سیاسی کشور را به تصویر می کشد. این دفتر شامل ۴۰ شعر می
باشد.