ابلیس که اسم اول آن عزازیل است از همان جوانی در میان قوم خود مشغول عبادت و بندگی خداوند بود تا بزرگ شد .وقتی تصمیم به ازدواج گرفت با دختری به نام لهبا که آن هم ازطایفه ی جن بود ازدواج کرد و فرزندان زیادی از آن ملعون به جود آمده که از شمارش بیرون رفت که همه ی آنها مشغول عبادت خداوند بودند و در میان آنها عبادت و بندگی ابلیس از همه ی آنها بیشتر بود وسپس او را به آسمان اول و بعد دوم و سپس او را به آسمان هفتم و با ملائکه ی هر آسمان خدا ستایش می کرد تا وقتی که خداوند آدم را خلق کرد.
اولین مخالفت شیطان با خلقت آدم:
خلاصه کتاب: تلخیص:سیده زهرا مهاجریان مقدم: شناسنامه ی کتاب: Tales On Satan And Iblis- نام کتاب:داستان هایی از ابلیس وشیطان - حروف چین و صفحه آرا:احمد قلی پور - ناشر:مباهله - چاپ:بقیع - سال انتشار:1387- نوبت چاپ:اول
ازدواج شیطان:
درباره ی ازدواج شیطان دو نقل است:
1.وقتی که خداوند متعال اراده کرد که برای ابلیس همسر و نسلی قرار دهد غضبش را بر وی مستولی ساخت و از غضب او تکه آتشی پیدا شد و از آن آتش برای او همسری آفرید.
2.ابلیس که اسم اول آن عزازیل است از همان جوانی در میان قوم خود مشغول عبادت و بندگی خداوند بود تا بزرگ شد .وقتی تصمیم به ازدواج گرفت با دختری به نام لهبا که آن هم ازطایفه ی جن بودازدواج کرد و فرزندان زیادی از آن ملعون به جود آمده که از شمارش بیرون رفت که همه ی آنها مشغول عبادت خداوند بودند و در میان آنها عبادت و بندگی ابلیس از همه ی آنها بیشتر بود وسپس او را به آسمان اول و بعد دوم و سپس او را به آسمان هفتم و با ملائکه ی هر آسمان خدا ستایش می کرد تا وقتی که خداوند آدم را خلق کرد.
اولین مخالفت شیطان با خلقت آدم:
شیطان در میان فرشتگان مشغول عبادت بود تا وقتی که خداوند اراده کرد برای خود در زمین جانشین انتخاب کند .به ملائکه خطاب نمود که من می خواهم خلیفه ای در زمین قرار دهم و آنان را از مقصود خود آگاه کرد .دراین هنگام ابلیس به زمین آمد و فریاد زد ای زمین من آمده ام تو را نصیحت کنم .خداوند اراده فرموده که از تو پدیده ای به وجود آورد که برترین خلایق باشد و من می ترسم او خدا را معصیت کند و داخل آتش شود و در نتیجه تو داخل آتش شوی .وقتی ملائکه آمدند که از تو خاک بردارند آنها را به خدای بزرگ قسم بده که از تو خاک برندارند.
امام علی (ع)می فرمایند:وقتی خداوند متعال اراده کرد که آدم (ع) را خلق کند خطاب به جبرئیل فرمود:مقداری خاک از زمین بیاور تا خلقی جدید به وجود آورم که افضل موجودات واشرف مخلوقات باشد.جبرئیل به زمین آمد تا خاک بردارد.زمین نالید و او را به خدا قسم دادکه از آن خاک برندارد.جبرئیل هم برگشت و داستان را گزارش داد.بعد از او میکائیل و اسرافیل را فرستاد. باز هم آنها دست خالی برگشتند .برای بار چهارم عزرائیل را فرستادکه حتما از زمین خاک بیاور.او که خواست از زمین خاک بردارد باز زمین نالید ولی این بار عزرائیل گفت:من از جانب خدا مامور شدم و خاک را از زمین برداشت و خداوند آدم را از آن ساخت و از به بعد بود که خداوند قبض روح آدمیان را به دست عزرائیل داد از این جهت که ناله و گریه ی آنها در هنگام جان دادن در وی اثر نمی کند و او ماموریت خود را انجام می دهد .هنگامی که خداوند آن خاک را با آب خالص مخلوط کرد و پیکر خاکی اورا قالب زد .شیطان با خود گفت:این مخلوقی ضعیف است که از گل چسبیده به وجود آمده و من با او مخالفت خواهم کردو اگر روزی قدرت پیدا کنم او را هلاک خواهم کرد .پس خداوند به فرشتگان فرمود که بر او سجده کنند ولی شیطان گفت که من از آتشم او را سجده نخواهم کرد به این ترتیب خداند او را از بهشت بیرون کرد ولی شیطان از خدا مهلت خواست و خداوند نیز به مهلت معین داد و او هم دام های خود را می گستراند ولی این طور نیست که که انسان به خاطر دامهای ابلیس گناه کند.او فقط وسوسه می کندولی قدرت اختیارو انتخاب افراد است که به او جواب مثبت می دهند.
:: برچسبها:
داستانهایی ,
از ,
ابلیس ,
و ,
:: بازدید از این مطلب : 57
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0