:خلاصه ی داستان:
این رمان حکایت پسری به نام سیاوش است که با دوستش نیما رفاقت صمیمانه ای دارند سیاوش عاشق دختر همسایه ی نیما می شود و نیما عاشق سیما خواهر سیاوش است در بین این داستان دختریکه ایدز دارد و هر کس را که به او نزدیک شود را آلوده می کند ، ماجرای زندگی خود
را تعریف می کند.
:: بازدید از این مطلب : 30
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0