وقتی از رابطه انسان و تاریخ بحث می شود لزوماً رابطه
ی ماسوای روابط علم و تاریخ یا علم و انسان و مواردی این چنین است. چون که رابطه
انسان و تاریخ از نوع رابطه ای موجد و ایجادی است بدین شکل که تاریخ ساخته شده
انسان از یک دیدگاه و سرگذشت اوست و از
دیدگاهی دیگر تاریخ شکل دهنده حیات انسان است بدین گونه که بدلیل عبرت دهی راه آتی
بشر را می نمایاند. لازم است تعریفی مشخص از هر دو داشت و آرا مکاتب مختلف مدنظر
قرار گیرد. با توجه به این که انسان موجودی خردمند و پویاست و به طبع وقوع تاریخی پویا در معنای حوادث و
پیشامدها یا تجربه های پیچیده رقم می خورد. پویایی و رشد در تاریخ تعریف درخوری
نیست اما پیچیده بودن وقایع و درک عبرت آموزی آن مؤثر می افتد. آنجاکه آغاز و پایان برای تاریخ جستجو می شود علت چیست
؟ چرا ادمی همیشه شروع ونتیجه را میخواهد و راستای اهدافش را در آن ها می جوید؟
کیستی و چیستی تاریخ را همیشه در اول و آخر آن می بیند ؟و سوالاتی از این دست نشان
از ترس ، ناآگاهی و کشف نامعلومات ادمی است . بشری که هوز در شناخت جوانب خلقتی خویش وا مانده و تفاسیر
گوناگون از خویش ارائه می دهد غفلت وار بدنبال مسیر عبور میگردد راهی برای رسیدن
که منتج به پوچی میگردد مگر زمانی که شناختی از خود گذشته خود و واکاوی آنچه انجام
داده نداشته باشد.اگرچه این حقیر از فلسفه آرا فیلسوفان و به دیدگاه تاریخی آنان
اشراف ندارم اما سعی کرده ام با اتکا بر مقالات درک موضوع کنم چون که کتاب شناسی این موضوع درخور اشراف هست