سخن خود را با شعر آغاز كردم چرا كه
هيچ چيز در مورد موسيقي گوياتر از شعر نيست و خود شعر گوياتر از هر چيز ديگر.
توضيح و تفسير كار غافلان است و نه
عاشقان. عشق دليل بر نمي دارد و موسيقي عشق است. محافل ادبي كشتارگاه اشعارند،
جاييكه ابيات به فعل و فاعل و مفعول تجزيه ميشوند، شعر را بايد جذب كرد، بايد سر
كشيد، تحليل كار غافلان است.
وقتي پاي موسيقي به ميان آيد بايد
خموش شد بايد گوش جان سپرد ولي افسوس و صد افسوس كه عادت كرده ايم همه زبان باشيم
و هيچ گوش.
در ابتدا اقرار مي كنم كه سخن گفتن در
مورد موسيقي كاري است بس دشوار چرا كه موسيقي اگر به راستي شنيده شود عقل و
هوشياري را از انسان مي ربايد و جاييكه انسان هوشيار نيست چه جاي سخن گفتن است.
در اين سنت دانشگاهي كه آموخته ايم
همه چيز را با واسطه ياد بگيريم و ياد بدهيم، چه چاره است جز اينكه چند صفحه اي در
بيان و شرح موسيقي سياه كنيم و در انتها راه به جايي نبريم.
پس بگذاريد از همين ابتدا اعتراف كنم
كه اين راه به سوي ناكجا آباد است مگر براي اهل دل و كساني كه در اين نوشته ها
اشاراتي چند بيابند و باقي راه را آنچنانكه بايد بپيمايند، از اين رو همراه اين
مقاله يك CD موسيقي و تعداد 24
اسلايد ضميمه كردهام تا همه حرف و سخن نباشم، باشد كه مقبول نظر واقع شود.
جنبه هاي تاريخي:
با نگاهي به تاريخ بشر سبك هاي گوناگون و مشخصي را در پهنه وسيع زندگي
موسيقايي انسان مشاهده مي كنيم كه هميشه هم در حال تحول بوده اند. ما شاهد رشد و
پيشرفت گامهاي پنتاتونيك
در شرق آسيا، صورت هاي ظريفي از اوزان چندآوايي در به صدا در آوردن ناقوسها
و ديگر آلات موسيقي ضربي
در نواحي اطراف اندونزي و جنوب شرقي آسيا هستيم. در غرب آسيا، محدوده عربي زبان
شمال آفريقا، ايران، پاكستان، هند و بنگلادش چنان نظام ملوديكي به ثمر رسيده است
كه در نهايت زيبايي و هماهنگي قرار دارد و در آن از صداي انسان به عنوان زيباترين
و رساترين عنصر موسيقايي استفاده مي شود.
آنگاه مي رسيم به سياهان آفريقا و در
آنجا شاهد كهن ترين اوزان بشري هستيم كه از آنها به عنوان ضروري ترين عناصر
اجتماعي استفاده مي شده، اجتماعي كه در آن زندگي بشر پوشيده در اصوات بوده و اين
اصوات بودند كه در عملي ترين و در عين حال رويايي ترين وجه ممكن به زندگي بشر آن
دوره معني مي دادند.
حتي همين نواحي جغرافيايي وسيع نيز
تقسيم بندي هاي خاص خود را دارند و هر تقسيم بندي به نوبه خود زير مجموعه ها و
گروه بندي هاي متعدد ديگري را ميطلبد، هر كدام از اين مجموعه ها در نوع خود منحصر
به فرد و غالباً داراي يك ويژگي بومي هستند.
براي شناسايي فرهنگ هاي مختلف، بوم
شناسي نقش مهمي بازي مي كند. بعضي از اين فرهنگ هاي موسيقايي دوره اوج شكوفايي خود
را صدها سال پيش طي كرده اند و تاثيرات به سزايي در تفكر و خلاقيت موسيقايي كشورها
و سرزمين هاي اطراف خود داشته اند، سرزمين هايي كه جنگ ها و پيروزي هاي متعدد را
از سرگذرانده اند، سيلها و خشكسالي ها به خود ديده اند ولي همچنان سنن خود را حفظ
كرده اند.
يكي از ستبرترين اين سنتها كه هرگز
دوام خود را از دست نداد بلكه هم از طريق قواي دروني و هم به وسيله تفكرات و
تصورات و پالايشهاي خارجي خود را غني كرد، سنت موسيقي هندي است.
ريشه هاي اين سنت به 6000 سال پيش بر
مي گردد، البته اين تاريخ گذاري بر مبناي شواهد تاريخي مكتوب است و چه بسا اين سنت
داراي قدمت بيشتري نيز باشد. اولين نظام دقيق موسيقايي مربوط به سومريان است.
موسيقي جزء ضروري آيين ها و مراسم مختلف در زندگي سومريان بوده، ايشان درمعابد و
مقبره ها از موسيقي و آلات موسيقايي استفاده مي كردند.
از آنجا كه جنبه شنيداري موسيقي ابعاد
وسيع تري از جنبه نوشتاري آن دارد، بقاياي مكتوب از اين فرهنگ غني موسيقايي بسيار
اندك است و به چيزي بيش از آنچه به طور جسته و گريخته در طول زمان به دست ما رسيده
است نمي توانيم اكتفا كنيم.
شعله هاي اين فرهنگ غني در زادگاه خود
باقي نماند بلكه در نواحي مختلفي همچون مصر با تمدن باستاني 6000 ساله خود و هند و
يونان نيز در گرفت. گرچه هند از لحاظ مكاني در فاصله دورتري قرار داشت ولي دروازه
هاي اين سرزمين در شمال غربي هميشه به روي موجهاي موفق ديگر تمدنهاي باستاني گشوده
بوده؛ «هاراپا» در «پنجاب» و «موهنجودارو» در «سند» شهادتي بر اين گفته مي باشند.
فرهنگ و تمدن هندي واقع در غرب آسيا
هرگز فرهنگي منفعل نبوده بلكه هميشه در رابطه اي متقابل با ديگر فرهنگ ها، نظريه
ها و تجربيات حتي پيمان ها و اصطلاحات مختلف را پذيرفته، فراگرفته و در خود جذب و
حل كرده و در مقابل، تمام اين اطلاعات را به سوي شرق، به لائوس و كامبوج و اندونزي
و تايلند و ويتنام فرستاده.
اقوام و مردماني كه در دوراني بيش از
6000 سال به اين سرزمين وارد شده اند هر كدام موسيقي مخصوصي را به همراه آورده اند
كه اين امر هند را واجد مجموعه اي غني از معرفت و دانش موسيقايي كرده ولي هرچند هم
كه اين تاثيرات متعدد و متفاوت بوده باشند، موسيقي هندي همچنان هويت و يگانگي خود
را در گذر زمان حفظ كرده است.
وجوه مشترك بسياري بين انواع نظام هاي
موسيقايي در هند مشهود است كه از اين جمله مي توان از برتري موسيقي آوازي، وجود
آلات ظريف ريتميك و نقش مهمي كه هر كدام از اين آلات در هر قطعه ايفا مي كنند، طبع
ملودي خطي، اهميت بداهه نوازي و ارتباط نزديك بين موسيقي، رقص و هنرهاي مشابه نام
برد.
در فرهنگ هندي گرچه با جلوه ها و
نمودهاي متفاوتي از موسيقي روبرو هستيم ولي حقيقت همچنان واحد است. بنيادهاي فكري
و رويه زندگي در جاي جاي اين تمدن وسيع بشري از سرچشمه اي واحد تغذيه مي كند،
حقيقتي كه در تار و پود زندگي هر هندي، متعلق به هر دوره تاريخي كه باشد تنيده و
با آن يكي شده است.
جنبه هاي عرفاني و معرفت شناسانه:
موسيقي جزء عناصر باستاني فرهنگ و
تمدن هندي است، حتي خيلي پيشتر از ظهور مسيحيت، موسيقي هندي داراي قوانين مشخص و
نظام هاي دقيقي بوده كه موجب به ثمر رسيدن تجربيات موسيقايي اصيل و قابل توجهي شده
اند.
در جاي جاي متون باستاني هند در مورد
موسيقي مطالبي آمده است و در آنجا از موسيقي به عنوان فعاليتي تعبير مي شود كه
توسط «راسا»
رهبري مي شود.
«راسا» به معني
عطر، طعم و چاشني است، عنصري كه به كار هنري تشخص ميبخشد و كيفيت آن را تعيين مي
كند؛ پس موسيقي هندي را بايد چشيد، نبايد تنها به آن گوش كرد بلكه بايد آنرا
بوييد، بايد آن را با تمام وجود پذيرفت و جذب كرد همانگونه كه شاگردان هندي در
گذشته چنين مي كردند، اينان با دقت تمام ابعاد موسيقي را از محركهاي جسماني گرفته
تا لذات زيباشناسانه آن مطالعه مي كردند، آنها طبيعت احساس را تحليل مي كردند و
حتي به مطالعه شرايط و عواملي مي پرداختند كه احساس ها تحت تاثير آنها به وجود مي
آيند، از كنار هيچ چيز با بي اعتنايي و ساده انگاري نميگذشتند، براي مثال وقت
زيادي را صرف مطالعه ضمير ناخودآگاه و احساس هاي ناخواسته مي كردند، موضوعي كه علم
جديد در غرب چندي بيش نيست كه به اهميت آن پي برده است.
البته وقتي در اينجا سخن از تحليل و
مطالعه به ميان مي آيد بايد توجه لازم را داشته باشيم كه منظور مطالعه و تحليل به
معناي امروزي و غربي كلمه نيست بلكه آنها با رجوع به دنياي درون و از طريق شهود
حقايق را مي جستند، به دليل روش بيواسطه و نابي كه به كار مي بردند نيازي به
كتابت نبود، معرفتي كه بي واسطه اخذ شود هرگز از طريق واسطه اي به نام كتاب قابل
انتقال نخواهد بود و به همين دليل است كه اسناد مكتوب شاهد بر اين سنت فرهنگي باستاني
بسيار اندك هستند و آنچه هم كه در دسترس است گوياي روح حاكم بر اين فرهنگ نيست.
براي آشنا شدن با سنت هندي و در اينجا
به طور مختص با سنت موسيقايي هندي بايد با آن يكي شد و آن را از نزديك تجربه كرد
وگرنه با تورق چند كتاب و جزوه راه به جايي نخواهيم برد.
در والاترين تصور از هنر، هنر و دين
به يك معنا هستند و اين نوع برداشت فقط ميتواند در ارتباط با اصول و عقايد يك
جامعه روحاني صادق باشد؛ البته در اينجا منظور از دين صرفاً اديان آسماني نيست و
جامعه روحاني فقط يك جامعه مذهبي نيست بلكه منظور جامعه اي است كه در آن اعتقادات
از سطح جامعه به درون زندگي و قلوب افراد نفوذ كرده و در تمامي اركان زندگي ايشان
داراي نقشي بنيادين است. جامعه اي كه انسانها در آن براي اعتقاداتشان زندگي مي
كنند و در مقابل، اين باورها به آنها روح زندگي مي بخشد.
موسيقي در چنين فرهنگي وسيله است، وسيله
اي براي درك خدا. يك نغمه در واقع همان «يانترا»
است، اسبابي براي پرستش. در اين فرهنگ با موسيقي و رقص، هنرهاي بصري و تجسمي و شعر
همه به يك شيوه رفتار مي شود. در همه اين هنرها تاكيد روي«خلوص احساسي» است تا
«تمركز عقلي»، انگيزه همان «انگيزه شعري» است تا «نمايشي»، روش «شهودي» است تا
«استدلالي»، هدف «تعمق و تامل» است و نه «كنش و جنبش» و نتيجه تمام اينها «درون
گرايي عارفانه شرقي» در مقابل «برون گرايي عاقلانه غربي» است.
اصول نظري كه امروزه حاكم بر اين سنت
غني موسيقايي هستند نتايج منطقي مجموعه اي از پيشرفت ها و تجربيات مداوم در طول
زمان هستند، روندي منحصر به فرد كه از تاريخ و فرهنگ هند جدايي ناپذير مي باشد.
نمي توان به طور دقيق گفت كه جرقه هاي
چنين سنتي در چه زماني زده شده چرا كه حس زيبايي شناسانه از همان ابتدا به انحاء
مختلف در بشر بوده، لذتي كه بشر هميشه از شنيدن آواي پرندگان و گوش سپردن به
موسيقي طبيعي امواج خروشان دريا و صداي لطيف باران بهاري مي برده انكار نشدني است
و در عين حال نمي توان نقطه آغازيني براي آن متصور شد.
حال اين احساس شاعرانه در تمدني مثل
تمدن هندي صورت انساني به خود ميگيرد و نوازنده همراه با طبيعت مي نوازد و
خواننده چو بلبلي مي خواند، هنرمند هندي هرگز خود را جدا از طبيعت نمي داند و براي
همين هم بوده كه هرگز خود را درگير نظريه پردازيهاي پيچيده موسيقايي چنان كه در
غرب مي بينيم نكرده و البته همچنان موفق و تاثيرگذار باقي مانده است.
البته در اينجا بايد اشاره اي داشته
باشيم به وقفه كوتاهي كه با ورود اسلام به هند در سنت موسيقايي اين سرزمين واقع
شد.
در دوره اسلامي موسيقي در ابعاد
محدودتري مورد توجه قرار مي گيرد و بعضاً با مخالفتهاي شديدي از جانب حكام وقت
روبرو مي شود چرا كه در اسلام موسيقي داراي دو جنبه از تاثيرگذاري است و مي تواند
هم باعث خير بشود و هم باعث شر و به همين دليل قوانين اسلامي از خير موسيقي در
ازاء شر احتمالي آن مي گذرند و موسيقي را از هر نوعي كه باشد محكوم و مطرود مي
شمارند. ولي اين وضع ديري نميپايد چرا كه همانطور كه پيش تر گفته شد موسيقي در
هند يعني همان زندگي و آشكار است كه نمي توان به راحتي زندگي را از ملتي دريغ كرد.
از طرفي تمام متون مذهبي هندوها در
هواي موسيقي تنفس مي كنند و نوشته هاي باستاني هندو در مورد موسيقي با عنوان
«گاندا روا ودا» يا «گيتا گويندا»
كه يعني «نغمة نغمه ها» از ابتدا تا انتها در فضاي موسيقايي نوشته شده اند.
فهم چنين سنتي فقط در متن زندگي و
تفكر هندي امكان پذير است. پرسش از سبك، تفسير و نوع بيان و يا نكته هاي ظريف در
مورد بعد اجرايي موسيقي قابل بحث در هيچ زبان مشترك نيست و هيچ گونه اصطلاحات بين
المللي مشخصي در اين وادي وجود ندارد؛ البته در مورد جنبه هاي زيبايي شناسانه و
برخورد ديگر تمدنها با اين سنت سخن گفتن قدري ساده تر است گرچه همچنان دشواري هاي
خاص خود را پيش مي كشد.
موسيقي يك زبان بين المللي نيست و
چنين برداشتي از موسيقي فقط يك ساده انگاري و ساده سازي مبالغه آميز است. البته در
نواحي كه داراي نظام موسيقايي مشترك و گويش زباني متفاوت هستند مثل بخش شمالي و
جنوبي هند در مقايسه با يكديگر يا نواحي ديگري در غرب آسيا يا در اروپا چنين
برداشتي از موسيقي معقولتر به نظر مي رسد با اينكه همچنان در اين نواحي هم تفاوت
هاي بسياري در موسيقي اين مردمان مي بينيم پس همچنان موسيقي يك زبان بين المللي
نيست و نبايد با آن يك برخورد بين المللي كرد.
موسيقي برخاسته از فرهنگ است و فرهنگ
در برگيرنده ارزشها و نيك مي دانيم كه ارزشها از فرهنگي تا فرهنگ ديگر و از
سرزميني تا سرزمين ديگر متغير هستند. مثلاً برخورد موسيقايي فرهنگ و تمدن غربي با
صداي انسان به عنوان يك ابزار موسيقايي كاملاً با آنچه در فرهنگ و تمدن هندي وجود
دارد متفاوت است گرچه به ظاهر وسيله يكي است كه همان صداي آدمي مي باشد.
در هند صدا براي خواننده مثل دست خط
است براي شاعر؛ همانطور كه دست خط خوب لازمة شاعر بودن نيست، صداي خوب هم براي
خواننده هندي اهميتي ندارد. در موسيقي هندي اينكه خواننده «چه» مي خواند بسيار مهم
تر است از اينكه «چگونه» ميخواند.
در اروپا تنها كسي سراغ خوانندگي مي
رود كه ابتدا صداي زيبايي در خود يافته باشد، در هند اما كسي كه عشقي به موسيقي در
خود مي يابد سراغ خوانندگي ميرود.
در غرب خواننده وسيله و واسطه اي است
براي بيان ايده هاي سازندة قطعه يا ديگر دست اندركاران، حتي در بسياري از اپراهاي
غربي از صداي انساني به عنوان يك آلت موسيقايي صرف استفاده مي شود ولي در هند هر
خواننده يك هنرمند خلاق به معناي واقعي كلمه است، به مثابه يك شاعر و نه ابزاري كه
فقط اصوات مختلف از خود خارج مي كند.
موسيقي هندي صرفاً ملوديك است يعني از خطوط ملودي بدون هارموني تشكيل شده
كه البته توضيح اينكه ملودي و هارموني در موسيقي چه معنايي دارند در حيطة بحثهاي تخصصي
موسيقي هستند كه شرح آنها از حوصله اين مقاله خارج است فقط در اين حد اشاره مي
كنيم كه ملودي هندي از مجموعه اي از نت ها ساخته شده است كه تنها ارتباطشان با
يكديگر اين است كه به هم پيوسته اند و از نظر زماني يكي پس از ديگري مي آيند و
چنين نظام ملوديكي به هيچ وجه مستلزم داشتن هارموني نيست؛ در صورتيكه موسيقي غربي
و ملودي موسيقي هاي غربي بدون هارموني ارزشي ندارند، موسيقي غربي خود را مجبور مي
كند كه هرنت را از محل مخصوص خود استخراج كند و فقط نت هايي را همراه هم به كار
ببرد كه با يكديگر هماهنگي داشته باشند و اين هماهنگي را در نظام هاي پيچيده
موسيقايي غربي مي توان جستجو كرد و اين همان معناي هارموني است.
عملي كه هرگز دغدغه نوازنده هندي
نبوده چون هنرمند هندي آزاد است كه اصوات را از هر كجا كه مي خواهد بياورد؛ مگر يك
مرغ عشق مي داند كه در چه گامي مي خواند و يا مگريك بلبل بدون در نظر گرفتن
هارموني و دانش آكادميك موسيقي لال خواهد شد؟!
خواننده
و هنرمند هندي همان مرغ عشق است و جالب تر اينكه...
:: برچسبها:
رایگان ,
دانلود ,
مقاله ,
ورد ,
word ,
مقاله ادبی ,
هنر ,
هنر و ادبیات ,
نغمه عشق ,
موسیقی هندی ,
مقاله هنری ,
پروژه هنری ,
پژوهش ,
تحقیق ,
:: بازدید از این مطلب : 136
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0