اکنون در روزگاری زندگی می کنم که باید درک کنیم زندگی آنقدر بی ارزش است که نمی ارزد بد زندگی کنیم …. قسمتی از یک داستان
کتاب : داستان زن و شوهریست به نام الهام و علی . علی مردی آرام و پرتلاش
است که احساسات خود را اصلا بروز نمی دهد و الهام زنی زیبا و با وقاراست که
نمی تواند احساسات و تمایلات درونی خود را مخفی کند آن ها دارای دختر بچه
ای پنج ساله به نام المیرا هستند در اواسط زندگیشان در میان سالی بی توجهی
علی به الهام باعث می شود تا الهام به او خیانت کند و با مرد جوانی به نام
وحید ارتباط برقرار کند .
الهام بعد از مدتی
از ارتباط با وحید متوجه اشتباه بزرگش می شود و تصمیم به قطع رابطه با
وحید می گیرد ولی روزی که با وحید تمام می کند علی اتفاقی او را بدون اینکه
الهام متوجه شود با وحید می بیند . الهام خوشحال از اینکه دست از خطا
برداشته است به خانه برمی گردد ولی علی متوجه خیانت او شده است علی نمی
تواند به الهام بگوید که اورا با مرد غریبه ای دیده است و تصمیم می گیرد
وحید و الهام را بکشد ولی وحید متوجه می شود در خطر است و خودش را مخفی می
کند . علی هم که پیش خودش فکر می کند او مقصر اصلی نیست و مقصر اصلی الهام
است دیگر دنبال وحید نمی رود . تصمیم می گیرد که فقط الهام را بکشد ابتدا
خانواده اش را به سد کرج می برد تا الهام را آنجا غرق کند و به همه بگوید
شنا بلد نبوده است و بر اثر بی احتیاطی غرق شده است . همین کار را می کند
ولی فریادهای المیرا باعث می شود علی طاقت نیاورد و خودش الهام را نجات
بدهد ولی چند روز بعد علی راه جدیدی برای کشتن الهام پیدا می کند . الهام
به حالت مرگ در بیمارستان بستری می شود
:: برچسبها:
دانلود ,
کتاب ,
مجموعه ,
داستان ,
کوتاه ,
:: بازدید از این مطلب : 83
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0