رمان کیمیاگر، اثر پائولو کوئلیو نویسنده
مشهور برزیلی،
از رمانهای بسیار پرفروش دههٔ پایانی قرن بیستم جهان است. این کتاب در بیش از
۱۵۰ کشور منتشر شده و به بیش از ۵۲ زبان ترجمه شده است.
خلاصه داستان
این رمان درباره چوپانی اسپانیایی به نام سانتیاگو است که زادگاهش
را در اندلس ترک میکند و به شمال آفریقا میرود تا گنجی مدفون را در حوالی اهرام
مصر پیدا کند. در این راه، با زنی کولی، مردی که خودش را پادشاه میداند، و یک
کیمیاگر آشنا میشود و عاشق فاطمه، دختر صحرا میشود. همهٔ این افراد،
سانتیاگو را در مسیر جستجویش هدایت میکنند. هیچ کس نمیداند این گنج چیست و آیا
سانتیاگو میتواند بر موانع راهش در صحرا غلبه کند؟ اما چیزی که در آغاز ماجراجویی
کودکانی به نظر میرسید، سرانجام به جستجوی گنجی مبدل میشود که فقط در درون میتوان
آن را یافت.
شخصیت
های داستان
ماجرا
مربوط به چوپان ی است به نام سانتیاگو اهل آندلس در جنوب اسپانیا .
او گرچه چوپان است، ولی قبلاً
مدتی در مدرسه علوم دینی تحصیل می کرده و فردی با سواد است و کتاب های داستانی و
اصولاً هر کتابی که به دستش برسد می خواند. وی ۲ بار خوابی دیده و در هر دو بار از
او خواسته شده به اهرام مصر رفته و گنج ی مدفون را بیابد، پیرمردی
ناشناس و مرموز (ملک صدق)در اولین برخورد از راز دل پسرک با وی سخن می گوید
وسانتیاگو این خواب و تعبیر آن را به عنوان «افسانه شخصی» برای خود در نظر گرفته و
ندیده و نشنیده گوسفندان خود را می فروشد، از دخترتاجر پارچه فروش که با او نیم
نظری دارد صرف نظر می کند، ترک یار و دیار می کند و در پی حصول افسانه شخصی اش
متحمل سختی ها یی می شود وحدود دو سه سال در صحراهای شمال آفریقا به طرف مصر می
رود و حتی دو مرتبه تا پای مرگ می رود ، چند بار مال و ثروت قابل توجهی – حتی بیشتر از آنچه که در
صورت ادامه آن زندگی عافیت طلبانه بدست می آورد- به دست می آورد و دوباره ازدست می
دهد ودر نهایت و در اوج داستان پس از آن که توانایی های چشمگیری را در خود کشف
کرده و به جایی که تصور می کند محل گنج است می رسد و چاله ای می کند ولی چیزی نمییابد.
چند راهزن به وی حمله می کنند و از راهزن می شنود که او نیز در خوابی دیده که باید
به محل زندگی سانتیاگو در آندلس رفته در همان محلی که وی معمولاً گوسفندانش را
نگهداری می کند حفاری کرده و گنجی را که در آنجا مدفون است بیابد ولی راهزن از
آنجایی که به این قبیل خوابها و اصولاً آرزوهای شخصی اعتقادی ندارد کوچکترین
تردیدی ندارد که نباید زندگی روزمره خود را به دنبال رفتن به این قبیل الهام ها
مبهم مختل کند. سانتیاگو در ادامه روحیه ماجراجویی خود سریعاً به آندلس بازگشته و
در مکان مورد اشاره گنج مادی را می یابد و این بار به سوی محقق کردن آرزوهای خود
با پشتوانه گنجی که یافته است می رود. بی تردید ماجرای داستان بر گرفته از سبک
داستان های شرقی است. خود آقای کوئِلو هم اذعان دارد که از داستان های هزار و یک
شب الهام گرفته است. در جای جای داستان میل به پر کشیدن و از دلبستگی ها و تعلق ها
آزاد شدن وآغاز سفر کردن را که درنهاد تمامی انسانها به درجاتی وجود دارد را به رخ
خواننده می کشد. آنجا که سانتیاگو با پدرش راجع به برنامه ریزی برای آینده خود
صحبت می کند و به او می گوید« دیگر نمیخواهد کشیش شود و شوق سفر دارد»، پدر پس
از سال ها کار و تلاش بسیار یرای به دست آوردن آبی برای نوشیدن و جایی برای خفتن
هنوز آرزوی سفر در ذهن داشته است. و در چشمان پدرش شوق سفر هویدا بوده است. لذا
بساط سفر را برای فرزندش مهیا می کند و می گوید : «در اطراف ما تنها چوپان ها
هستند که می توانند با هزینه اندک سفر کنند». یا در جایی که ملک صدق در باره
نانوایی آن طرف میدان به پسرک می گوید: «او هم وقتی بچه بود عشق سفر داشت ...او
هرگز نفهمیده است که انسانها در هر زمانی قادر هستند که به رویاهایشان جامه عمل
بپوشانند». یا آرزوی مکه رفتن بلورفروش که با رویای مکه رفتن زنده است. گرچه
استفاده ابزاری هر فرد از سفر نیز با ظرافت خاصی در متن داستان آمده است. برای
مثال نانوا ارزش اجتماعی شغل نانوایی را به چوپانی که مقدمه سفر کردن است ترجیح
داده و بلور فروش صرفاً با فکر کردن به سفر مکه خود را راضی می کند. کاراکتر ملک
صدق تقریباً با حضرت خضر معادل سازی شده است. فردی جاودانه، دارای اطلاعات
متافیزیکی که به درماندگان در راه وارد شده گشایش در کارگرهشان می اندازد. اخذ
یکدهم گوسفندان، تاکید بر اصل لزوم «مایه گذاشتن» در کار ها و به تعبیر حافظ شیراز « ارادتی بنما تا سعادتی ببری»
است. در ادامه داستان روند منطقی فراموش نشده است. تمامی دارایی پسرک در بازار طاریف به یغما می رود و در ابتدای
راه خواننده را با نومیدی واقع گرایانه ای مواجه می سازد. بگذریم که اصولاً داستان
بر اساس داستانهای هزار و یک شب که اساساً فانتزی و غیر واقعی هستند بنا شده. جایی
که سانتیاگو با زمین و باد و خورشید و در نهایت با «دستی که همه چیز را نوشته است»
گفتگو می کند کاملاً غیر واقعی است. شخصیت کولی مانند شخصیت تاجری طمعکاراست که
بدون سرمایه گذاری در صدد بهره مندی از سودی سرشار است. و وجود شخصیت ساده فردی
چون سانتیاگو برای درنماندن مفلس هایی چون امثال کولی کافی است. شباهتی که
سانتیاگو بین ملک صدق و بلور فروش و یا صاحب قهوه خانه طاریف استدراک می کند به
نحوی زیبا از جاری بودن روح صفا و خیر خواهی در کائنات حکایت دارد. کیمیاگر دارای
روح تکامل یافته ای است که به هر فرد جویا، آنچه که می خواهد بشنود را باز گو می
کند. مثلاً به مرد انگلیسی که عمری در مطالعه و آزمایش های شیمیایی گذرانیده لزوم
ادامه و استمرار آزمایش ها « از همین لحظه» را توصیه می کند و به
سانتیاگو رفتن به سوی اهرام را رهنمون می گردد. و از طرفی رفتارهایی همچون ملک صدق
دارد. داستان هایی که کیمیاگر جسته و گریخته برای سانتیاگو تعریف می کند همه
معجونی از جمع اضداد و در واقع «درس زندگی شرقی» است. همان مطالبی که برای غربی ها
«اساطیررمز و راز آلود« تلقی می شوند. بلور فروش استعاره ای
زیبا از تفکر غالب جامعه است. سکون و باز هم سکون. گرچه در فکر اندیشه حرکت دارد
ولی خودش خوب می داند به خودی خود هیچگاه پای در راه نخواهد گذاشت. حتی نسبت به
اعمال تغییرهای جزیی در اطراف خود نیز مقاومت می کند، گرچه اگر به این «توده غالب»
توضیح کافی داده شود و با مقداری اصرار چاشنی شود، می توان ایشان را به سوی تعالی
سوق داد. شاکله داستان حرکت و تشویق به آن است ولی در جای جای داستان لزوم واقع
بینی و دوراندیشی آورده شده است. بگذریم که دست آخر پس از تحمل سفری طاقت فرسا گنج
را در آغل موقت گوسفندانش و به اصطلاح «بیخ گوش خود» می یابد.
رمان کیمیاگر،پائولو کوئیلو،راز ثروت آفرینی،ثروتمند شدن،نویسنده برزیلی،کتاب صوتی،رمان صوتی
:: برچسبها:
رمان کیمیاگر،پائولو کوئیلو،راز ثروت آفرینی،ثروتمند شدن،نویسنده برزیلی،کتاب صوتی،رمان صوتی ,
:: بازدید از این مطلب : 39
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0